همانطور كه میدانيم و در متون مختلف دين مبين اسلام ذكر شده است كه زن و مرد براى يكديگر آفريده شدهاند. پيوند آنها كه همانا ازدواج است، داراى فوايد مختلف جسمى، روانى، تكاملى، اجتماعى و ... است تا آنجا كه در احاديث با نيمى از دين برابر شمرده شده و پس از آنكه پيوند زوجين طبق آيين و قراردادهاى رسمى و عرفى برقرار مىشود، اگر طرفين نتوانند به دلايل گوناگون شخصيتى، محيطى و اجتماعى با يكديگر زندگى كنند، به ناچار بايد طبق مقررات و ضوابطى از هم جدا شوند و اين حق را دارند كه شايد دوباره تصميم بگيرند تا جفت مناسب و در خور خويش را بيابند.
طلاق يکي از پيچيدهترين پديدههای اجتماعی عصر کنوني است که قطعاً براي گروه بسياری از انسانها اجتناب ناپذير است زيرا گاهي محيط خانواده آنچنان پرآشوب و تحمل ناپذير ميشود که طلاق تنها راه حل باقيمانده است.
در فرهنگهای فردی، مانند کشورهاي اروپايي، بيرون آمدن از زندگي که فرد از آن رضايت ندارد، امري طبيعي قلمداد ميشود.
اما در فرهنگهاي جمع گرا، مانند کشورهاي آسيايي از جمله ايران، جدا شدن و طلاق فرآيندي تعريف ميشود که ارزشهاي سنتي، با تأکيد بر محوريت خانواده، ناديده گرفته شدهاند و نوعي هنجارشکني تلقي ميشود و بار اجتماعي فراواني را براي فرد ايجاد ميکند.
با توجه به اين كه طلاق در گذشــته نزد مردم، به عنوان يــك امر مذموم و قبيح و در عين حال وحشــت آور تلقي ميشــده؛ ولي امــروزه ميبينيم كــه طلاق، ابزار رايجي شــده كه به مدد آن، افراد خــود را از وضعيت موجود رها ميكنند. به طوري كه نســل امروز ما نسبت به گذشته از پديده طلاق، وحشت و استرسي به خود راه نميدهد و اين امر خيلي راحت در حال جا افتادن در جامعه اســت.
در همین راستا و با توجه به آمار طلاق در ایران، که در چند سال اخیر مرز هشدار را نیز گذرانده است و با اشاره به این مهم که طبق آمار رسمی در ایران از هر 1000 مورد ازدواج حدود 200 مورد به طلاق منجر میشود و قرار گرفتن ایران در رتبه چهارم از نظر آمار طلاق در جهان باعث گردیده تا در این مقاله به تعریف، بررسی تأثیرات و فهرست نمودن آسیبهای طلاق برای مردان ،زنان و کودکان بپردازیم و اقدامات مشاورهای و روانشناختی قبل و بعد از طلاق را ارزیابی نمائیم.
طــلاق در لغت، به معناى رهــا كردن و آزاد كردن و در اصطلاح، به معنــاى ازالــة قيدالنكاح بصيغه مخصوصه اســت؛ يعنى گسستن پيونــد ازدواج با لفظى مخصوص.
بنابراين، مىتوان گفت: «طلاق نوعى گسست و جدايى و اخلال در بنيانهاى اساسی خانواده اســت كه منجر به جدايى هميشــگى مىشــود.»
در واقع طلاق يك عمل حقوقي يك طرفه است كه در اختيار مرد بوده و با وقوع آن، عقد نكاح دائم منحل میشود در موارد خاصي قانون گذار به زن نيز اجازه داده است كه از دادگاه تقاضاي طلاق نمايد و در صورت اثبات شرايط مقرر قانوني دادگاه شوهر را ملزم به طلاق و در صورت عدم اجرا توسط شوهر، دادگاه زن را مطلقه مينمايد آنچه در بحث طلاق قضايي از اهميت ويژهاي برخوردار است ماهيت آن ميباشد چرا كه در اين خصوص اتفاق نظري وجود ندارد.
طلاق به عنوان يك مســئله اجتماعي ميتواند زمينه بروز بســياري از مسائل و پيامدهاي متفاوت و بعضاً زمينه بروز بســياري از آسيبهاي اجتماعي ديگر در سطوح فردي و سطوح اجتماعي را فراهم آورد. از يك سو اين آثار و پيامدها ميتواند عوارضي را براي زنان و مردان و از سوي ديگر براي فرزندان به همراه داشته باشد. از يك سو اين آثار و پيامدها ميتواند عوارضي را براي زنان و مردان و از سوي ديگر براي فرزندان به همراه داشته باشد.
كارشناسان بر اين باورند كه فرآيند طلاق در اكثر مواقع بدين صورت است كه ابتدا تنش و اختلافات جزئي ميان زن و شوهر آغاز ميشود و تكرار اختلافات جزئي و جدي شدن آنها روندی تکاملی را سیر میکند تا به بي علاقگيهاي عاطفي، دوست نداشتن و سپس دشمني علنی و واقعي با همسر منجر شود و نهایتاَ شکل گیری فكر طلاق در يك يا هر دو زوج است و روي آوردن يكي از طرفين به فرد يا افراد ديگر به عنوان محرم راز که نتیجهای جز طلاق عاطفي یا طلاق قانونی ندارد.
اما آمار رسمي طلاق به طور كامل نشان دهنده ميزان ناكامي همسران در زندگي زناشويي نيست، زيرا در كنار آن آماري بزرگتر اما كشف نشده به طلاقهاي عاطفي اختصاص دارد. شايد دو برابر آمار طلاقهاي قانوني را بتوانيم به طلاقهاي عاطفي اختصاص دهيم، يعني به زندگيهاي خاموش و خانوادههاي توخالي كه زن و مرد در كنار هم به سردي زندگي ميكنند ولي هيچ گاه تقاضاي طلاق قانوني نميكنند.
در واقع برخي ازدواجها كه با طلاق پايان نمييابند، به ازدواجهاي توخالي تبديل ميشوند كه فاقد عشق، مصاحبت و دوستي هستند و همسران فقط با جريان زندگي خانوادگي به پيش ميروند و زمان را سپري ميکنند. خانواده توخالي، خانوادهاي است كه اعضاي آن به زندگي با يكديگر ادامه ميدهند، ولي از روابط و كنش متقابل با يكديگر و حمايت احساسي محروم هستند.
طلاق عاطفي نماد وجود مشكل در ارتباط سالم و صحيح بين زن و شوهر است. اين مشكل ارتباطي در سطح كوچك (خانواده) یا در بعد گستردهتر (جامعه) میتواند شيوع و گسترش يابد و ارتباط انساني را مختل نمايد. وقتي بنيان نهاد خانواده دچار تزلزل شود، بنيانهاي اخلاقي و اجتماعي كل نظام اجتماعي متزلزل شده و جامعه به سوي مشكلات گوناگون سوق داده شود.
طلاق از مهمترين پديدههاى حيات انســان تلقى ميشــود. اين پديده داراى اضلاعى به تعداد تمام جوانب و ابعاد جامعه انسانى است. نخست طلاق يك پديده روانى است، زيرا به تعادل روانى نه تنها دو انســان، بلكه فرزندان، دوســتان، بستگان و نزديكان آنها اثر مىگذارد. ثانيــاَ طلاق پديدهاى اقتصادى اســت؛ به اين معنا كه هم مىتوانــد «خانواده» را به عنوان يك واحــد اقتصــادى بر پاى دارد و هم به ايــن معنا كه يك عامل اقتصــادى مانند «مقدار درآمد خانــواده» و به طور كلى، «فقر» موجب از هم گســيختگى خانواده مىشــود.
گذشــته از اين طلاق پديدهاى اســت مؤثر بر تمامى جوانب جمعيت در يك جامعه؛ زيرا از طرفى بر كميت جمعيــت اثر مىكند، چون تنها واحد مشــروع و اساســى توليد مثل يعنــى خانواده را از هم مىپاشــد و از طرف ديگر بر كيفيت جمعيت اثر دارد چون موجب مىشود فرزندانى محروم از نعمتهاى خانواده تحويل جامعه گردند كه به احتمال زياد فاقد شرايط لازم در راه احراز مقام شــهروندى يك جامعهاند.
چهارم آنكه طلاق يك پديده فرهنگى اســت و از ديدگاهى ديگر يك پديده ارتباطى؛ بنابراین در جامعهاى كه فاقد ارتباطات ســالم، درست و طبيعى اســت. پيوند زناشويى نيز استثناء نيســت. پس توجه به طلاق نه تنها از ديدگاه فرد به عنوان انســان و فرزندانش مهم اســت، بلكه از ديدگاه جامعه، فرهنگ، اقتصاد و حتى جمعيت قابل اعتناست.
طلاق با تمام كم و كاســتىهايش، مهمترين تهديد عليه بنيان خانواده به شــمار مىرود و شناخت عوامل مؤثر و متأثر از آن از اولويتهاى بهداشــت روان به شــمار مىرود. طلاق اگرچه راه رهایی و چارهای برای یک ازدواج اشتباه است، اما چــون طوفانى قامت زن را مىشکند و مرد را به زانو در میآورد.
با توجه به معظل بزرگ طلاق و اثرات عمومی آن بر روى زوجین از قبيل ايجاد افســردگى، اضطراب، رفتارهاى پرخاشــگرانه، دلتنگى، خستگى، پوچى و بىمعنايى در زندگى، ايجاد تفكرات نامطلوب و پارانوئيد راجع به هم به خصوص جنس مخالف، احســاس گناه و ندامت، و ... عوارض و آثار منفی مختص به خود را برای مردان و زنان دارد که در ادامه به بیان آن میپردازیم:
همان گونه که بيان شد، طلاق روند رو به رشدي را در پيش گرفته و زنان در اين فرآيند آسيبهاي اجتماعي و روانشناختي بيشتري را متحمل ميشوند مشکلات اقتصادی و معیشتی، تن دادن بــه ازدواجهاي موقت و يا خــارج از عرف اجتماعي، مشكلات ناشــي از عدم حضانت فرزندان، سرخوردگي و كاهش رضايت از زندگي، پذيرش نقشهاي چندگانه و تعدد نقشها، روي آوردن به آسيبهايي همچون قتل، خودكشي، فحشا، سرقت، انزوا و اختلال در تعاملات اجتماعي، مشــكلات جنسی و روي آوردن به انحرافات جنســي و فساد اخلاقي، و ... از جمله آثار و پيامدهايي اســت كه زنان مطلقه با آن درگير هستند.
ابتلا به انواع آسيبها مثل اعتياد به مواد مخدر، الكل، اختلافات رفتاري، ناتوانى در تحمل مشــكلات كار، خودکشی، انحرافات جنســي و قرار گرفتن در معرض انواع بيماريهاي عفوني و ويروسي، از دست دادن پيوندها و همبستگي با خانواده، طرد خانوادگي و اختلاف با ســاير اعضاي خانــواده، تن دادن به ازدواجهاي موقت و ازدواجهاي ثانويه، اختلاف بين فرزندان با همسر در صورت ازدواج مجدد، از جمله آثار و پيامدهاي منفي طلاق براي مردان است.
آثــار و عوارضي كه طلاق براي فرزندان طــلاق به همراه دارد، از آن جهت قابل اهميت اســت كه ميتواند زمينه بروز بســياري از اختلالات رفتاري، روحي و رواني در آنان باشــد و زندگــي فــردي و اجتماعي آتي آنان را بــه مخاطره اندازد.
بروز افســردگي در كودكان و نوجوانان، اضطراب، پرخاشــگري و عصيان در نوجوانان، حسادت، سوءظن و بدبيني نسبت بــه ديگران، فرار از منزل، تــرك تحصيل و افت تحصيلي، بزهكاري و كجرويهاي اجتماعي (قتل، دزدي، فحشا و ...) ازدواج زودرس به ويژه براي دختران، ضعف اعتماد به نفس، اختلال هويت، اعتياد، فقر، ضعف ســلامت جســمي و رواني (بي خوابي، ســوء تغذيه، بي اشــتهايي يا پرخوري عصبي و...) احســاس درماندگي و ســرخوردگي، تجربه عقده حقارت ناشــي از عدم دسترســي به محيط گرم و عاطفي خانوادگي در مقايســه با ديگران و دروني ســازي عقدههــاي منفي و ضــد اجتماعي، انزواي اجتماعي، گرايش به انــواع انحرافات اجتماعي به جهت ضعف كنترل رفتاري و اخلاقي به وســيله والدين، اجتماع ستيزي و ديگرآزاري و بروز انواع خشونتهاي اجتماعي از جمله مواردی است که میتواند زندگی این افراد را به خطر بیندازد.
همانطور که گفته شد در حال حاضر، جهان با روند رو به افزايش طلاق مواجه است.
طلاق، به هر دليلي درست يا نادرست پيامدهايي متعددی در پی دارد که از مهمترین پیامدهای آن آسیبهای زیستی، روانی، اجتماعی بر کودکانی است که پیکره جامعه آینده را خواهند ساخت. تأثير طلاق بر فرزندان، بسيار پيچيده و اسفبار است به طوريكه آنان به طور ناخواسته درگير تضادهایی ميشوند كه نه توان درك آنها را دارند و نه تاب تحمل و كنار آمدن با آنها را خواهند داشت.
طلاق، كودكان طلاق و فروپاشي خانواده، ضمن برهمزدن تعادل رواني- عاطفي افراد خانواده، موجب بروز آسيبهاي اجتماعي مانند فرار فرزندان از خانه، سرقت، قتل، جنايت و... ميشود. با توجه به آسيبهاي اجتماعي پيامد طلاق و آثار بدي كه بر سالمت رواني- عاطفي افراد خانواده و به خصوص كودكان دارد، باید تدابيری لازم براي حفظ و انسجام خانواده بهكار برد. برای همین است که بیشتر والدين مطلقه، در مورد واكنشهاي كودکشان نسبت به جدايي و طلاق، خيلي نگران هستند و ميخواهند بدانند که: آيا كودك من سالم و شاداب رشد خواهدكرد یا نه؟
جامعه شناسان و روانشناسان، در پاسخ به این سوال اطلاعات قابل قبولي درباره اثرات طلاق بر روي كودكان، در دسترس ما قرار دادهاند. تحقيقات نشان ميدهد كه اثرات طلاق بر كودك به فاكتورهايي همچون جنسيت، سن، شخصيت، ميزان ناسازگاري و درگيري والدين و حمايتهاي خانواده و دوستان كودك بستگي دارد. که در ادامه به بررسی دو عامل سن و جنسیت میپردازیم:
تأثير جنسيت کودک
امروزه محققان دريافتند كه پسران و دخترانی كه به ترتيب نزد پدر و مادرشان تربيت شده اند، از بچههايي كه به وسيله والد جنس متفاوت تربيت يافتهاند، بهتر عمل ميكنند. پسرهاي محصلي كه با پدرشان زندگي ميكنند، به نظر ميرسد در برنامههاي سرپرستي، كمتر پرخاشگر باشند. همچنين مشکلات هيجاني كمتري نسبت به پسرهايي كه با مادرشان زندگي ميكنند، دارند. دختراني كه به وسيله مادر تربيت ميشوند، نسبت به آنان كه توسط پدر تربيت ميشوند، مسئوليت پذيرتر و بالغتر هستند و اين درحالي است كه تربيت يك پسر خردسال توسط مادر و دختر توسط پدر، دردسرسازتر است.
تأثیر سن كودك
هرچند که درباره اثرات طلاق بر روي كودكان كوچكتر از 2 تا 3سال، اطلاعات بسيار كمی موجود است اما به طور کل میتوان بیان کرد که بچههاي خردسال درصورت وقوع طلاق به طور معمول کمتر رنج میبرند. به همین منظور و برای بررسی دقیقتر میزان تأثیر عامل سن در طلاق والدین نتایج حاصل از تحقیقات را در دورههای مختلف زندگی کودکان، مورد تحلیل قرار گرفته است.
نوزادي
نوزادان نميتوانند تعارض را درك كنند اما ممكن است نسبت به تغييرات خلقي و سطح انرژي والدينشان واكنش نشان دهند. آنان ممكن است اشتهاي خود را از دست بدهند يا دچار اضطراب شوند.
كودكان پيش دبستاني
كودكان از۲ تا ۵ سالگي به اين اعتقاد ميرسند كه موجب طلاق و جدايي والدينشان شده اند؛ به طور نمونه، ممكن است فكر كنند كه اگر شامشان را خورده بودند، پدر از آنان دور نميشد. كودكان پيش دبستاني، از تنها ماندن يا ترك كامل، هراس دارند.
آنان به طور معمول تغييرات را انكار كرده و همكاري نميكنند و ممكن است افسرده يا خشمگين شوند. همچنين ممكن است پرخاشگرانه و نافرمان عمل كنند اگرچه خواستار امنيت در پناه يك بزرگسال هستند.
كودكان سن مدرسه
بسياري از روانشناسان معتقدند سازگاري نسبت به جدايي و طلاق براي كودكان پایه ابتدايي مدارس، از كودكان كودكستاني يا بزرگتر مشكلتر است. كودکان در سنین مدرسه به اندازه كافي بزرگ هستند تا درد و رنج ناشي از جدايي والدينش را درك كنند و در عين حال براي درك يا كنترل واكنش نسبت به اين درد و رنج، خيلي كم سن و سال هستند. او ممكن است غم، خجالت، رنجش، وفاداري دوطرفه و عصبانيت شديد را تجربه كند. توانايي كودك در بازي، فعاليت و تعامل با كودكان ديگر، ممكن است كمك كند تا از عهده وضعيت زندگي خانوادگياش برآيد. كودكان در اين سن، اميد دارند که والدينشان نزد يكديگر بازگردند. كودك ممكن است احساس طرد شدگي از سوي والدي كه او را ترك كرده، داشته باشد و از سردرد يا دلدرد شكايت كند.
نوجواني
نوجوانان۱۰ تا ۱۹ سال خشم، ترس، تنهايي، افسردگي و گناه را تجربه ميكنند. برخي از آنان احساس ميكنند اگر در كارهاي روزمرهشان يا مراقبت از خواهر و برادرشان احساس مسئوليت كنند، رو به بزرگسالي دارند. نوجوانان با انرژي پايين و ميزان استرس بالا، به طلاق والدين پاسخ ميدهند كه تلاش براي كنترل و حفظ كل خانواده است. درك عواملی كه به جدايي والدين منجر شده و به يادآوردن استرس طلاق، ممكن است به توانايي نوجوان در حل مشکلات در خانوادهاش صدمه بزند.
بحث پیرامون پدیده طلاق از گستردگی بسیاری برخوردار است اما نتیجه گیری و جمع بندی از مقالات و پژوهشهای انجام شده در این زمینه نشان میدهد که تبیین آسیبهای فرزندان خانوادههای طلاق گواه از کاهش در عملکرد مدرسه، مشکلات سازشی مزمن مانند افسردگی و عزت نفس پایین و مشکلات تعاملی با همسالان به ویژه در کلاسهای بالاتر و درکودکان پیش دبستانی همچون احساس غم و اندوه، انزوا، اضطراب، بد اخلاقی، اضطراب شدید نسبت به جدایی از والد باقی، ترس از جدایی، کابوس، مشکلات تغذیه و خواب توصیف نموده است. عدم فهم و ادراک جدا زندگی کردن والدین، بهداشت روانی پایینتر و استفاده بیشتر از شیوه مقابله هیجانی و اجتنابی، پرخاشگری بیشترترس کودک از طرد شدگی، تغییرات در شرایط زندگی، خجالت، گناه، نگرانی در رابطه با جداییهای بعدی و ترس ماندگار از مشکل ناشناخته بعدی، اعتماد به نفس پایین از اضطراب نشات میگیرد، که در آیندهای نزدیک در کمین نشسته است.
حکمیت یا مراجعه به ریشسفیدها برای حل و فصل مشکلات خانوادگی از گذشته در فرهنگ کشور ما وجود داشته است، برخلاف تصور که برخی کم بودن آمار طلاق در چند دهه گذشته را به تحمل کردن شرایط به هر قیمت توسط زوجین مرتبط میدانند، وجود نهادهای اجتماعی همچون حکمیت و دل دادن به مشاوره ریش سفیدهای فامیل و محل از جمله عواملی است که در کم بودن آمار طلاق در گذشته تأثیرگذار بوده است.
رجوع به حَکَم هرچند همچنان در صورتی که طلاق به درخواست یکی از زوجین باشد مطرح است اما در طلاقهای توافقی که مدتی است رواج زیادی یافته است، زوجین به مشاور ارجاع داده میشوند. متخصصان مراکز مشاوره روانشناسی کمک میکنند تا زوجین واکنشهای خود را در طول فرایند طلاق و همچنین بعد از صدور حکم نهایی درک و مدیریت کنند. در واقع مشاوره قبل از طلاق روش مناسبی برای یافتن یک حامی مطمئن به منظور مبارزه با چالشهایی است که هر یک از آنها در طول فرایند طلاق و بعد از آن مواجه خواهند شد.
در مشاوره طلاق به زوجها کمک میشود تا تشخیص بدهند که بهترین انتخاب با توجه به اوضاع و شرایط کدام است، این که بهتر است به زندگی مشترک ادامه بدهند یا از هم جدا شوند. در این جلسات تمام امکانات ادامه زندگی مشترک به کمک مشاور و زوجها بررسی میشود و در صورتی که راهی جز طلاق باقی نماند مشاور درباره طلاق و روند تسهیل انجام شدن آن زن و شوهر را راهنمایی میکند تا پرونده زندگی زناشویی با کمترین آسیب بسته شود تا هر دو بتوانند زندگی را از نقطه مثبت و روشنی شروع کنند.
بر اساس قانون حمایت از خانواده مصوب سال 92، به منظور تحکیم مبانی خانواده و جلوگیری از افزایش اختلافات خانوادگی و طلاق و سعی در ایجاد صلح و سازش در صورتی که زوجها تمایل به طلاق توافقی داشته باشند لازم است که هر دو طرف حداقل ۴ جلسه در یک ماه است در جلسات مشاوره قبل از طلاق حاضر شوند در غیر این صورت طلاق یک طرفه از جانب زن یا مرد مطرح میشود.
البته قابل ذکر است که رویه دادگاههای خانواده در کشور در این مورد یکسان نیست. در بعضی از شهرها زوجها به واحد مشاوره ارجاع داده میشوند، و در بعضی از شعب دادگاه خانواده حضور حداقل یکی از آنها برای مشاوره ضروری است و بعضی دیگر از شعب نیز مشاوره بدون حضور زن و شوهر و با حضور وکیل را امکان پذیر میدانند.
همچنین این امکان مهیا شده است تا به به تشخیص مشاور و با توجه شرایط خاص زن و شوهر تعداد جلسات مشاوره قبل از طلاق به یک جلسه ختم شود.
در پايان بايد گفت طلاق يك بيمارى مزمن اجتماعى است كه همانند بيمارىهاى مزمن جســمى عوامل خطر متعددى در وقوع آن دخيل اســت. خوشــبختانه بسيارى از اين عوامل شناخته شدهاند، اما بدان علت كه آنها را جدى نمىگيريم از ابتدا در هيچ ازدواجى به آن فكر نمىكنيم و هنگامى كه زنگ خطر طلاق در گوشهاىمان به صدا در مىآيد نه تنها در بسيارى مــوارد به فكر درمان بر نمىآييم، بلكه فقط تنهــا راه درمان را جدايى و طلاق قرار مىدهيم. پس لازم است براى جلوگيرى از طلاق به دو اقدام مهم توجه داشته باشيم:
اقدامات قبل از ازدواج از قبيل؛ (توجه به سن مناسب ازدواج و اصول هم كفو بودن، جلوگيــرى از ازدواجهــاى تحميلى، آموزش مهارتهاى زندگى بــه زوجين قبل از ازدواج، تحقيق و آشنايى با خانواده زوجين، آگاهسازى زوجين از وظايف زن و مرد در خانواده و...).
اقدامــات بعد از ازدواج از قبيل؛ (آشــنا كردن زوجين با قوانين و اصول رفتارهاى جنســى توسط افراد صالح و آگاه، چرا كه خيلى از طلاقها بر سر مسائل جنسى است، تسهيلات لازم براى زوج درمانى و خانواده درمانى در صورت بروز تعارضات زناشــويى، تدوين برنامههاى آموزشى در زمينه مهارتهاى ارتباطى و شيوههاى حل مسائل و...). هر چند اين درمان بسته به سن، تحصیلات، گروههاي خاص، نوع مشکل، نوع اختلال و ... پاسخدهيهاي متفاوتي را به احتمال زياد به همراه خواهد داشت. اما استفاده از اين آموزشها در فرهنگهاي هيجان محور مانند فرهنگهاي شرقي بويژه فرهنگ ايراني- اسلامي به نظر ميرسد که مثمر ثمر باشد.
نظرات
ثبت نظر